معلومات تاریخی

این ویلاگ بهترین هارابه شمامعرفی میکند

معلومات تاریخی

این ویلاگ بهترین هارابه شمامعرفی میکند

شعرچیست؟

شعر چیست ؟
بحث از چیستی شعر، بحث دشوار و به اعتباری غیر ممکن می باشد چراکه تا کنون که به اندازهء عمر آدمی- که از پیدایش شعر می گذرد- تعریف جامع و مانعی از آن صورت نگرفته است برای همین تعدادی آمده اند بسیاری از آثاری را که به زعم سر ایندگان آن، شعر محسوب می شده اند، از قلمرو شعر بیرون ساخته اند، و برخی بر عکس؛ آثاری را که سرایندگان آن، آنها را در قالب نثر ارائه داده اند، شعر به شمار آورده اند؛ و بعضی هم تفکیک مرز شعر و نثر را کار نادرست خوانده اند.
رضا براهنی در کتاب "طلا در مس" می نویسد:

تعریف شعر کار بسیار مشکلی است، اصولاً یکی از مشکل ترین کارها در این زمینه است، شاید بشود گفت که شعر تعریف ناپذیر ترین چیزی است که وجود دارد."
بدین ترتیب نمی توان یک تعریف خاص را از شعر ارائه نمود اما برای شناخت نظرات نویسندگان گذشته و حال و تفاوت های موجود میان تعابیر شان، چند تعریف از آنها را در اینجا نقل می کنیم:
شمس قیس رازی در "المعجم فی معایر اشعار العجم" می نویسد:
"شعر سخنی است اندیشیده، مرتب، معنوی، موزون، متکرر، متساوی، حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده."
این تعریف به چهار عنصر اندیشه، وزن، قافیه، زبان نظارت دارد.
دکترمحمد رضاشفیعی کدکنی از کتاب شفای ابن سینا بلخی فصل پنجم مقاله پنجم چنین نقل می کند:
"شعر کلامی است مخیل، ترکیب شده از اقوالی دارای ایقاعاتی که در وزن متفق، و متساوی و متکرر باشند و حروف خواتیم آن متشابه باشند.»
اما خود وی (دکترکدکنی) نظر دیگری دارد و می نویسد:
"شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گویندهء شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند."
در جای دیگر می نویسد:
"شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد."

رضا براهنی با توجه به عناصر مختلف شعر، تعبیرهای گوناگونی از آن ارائه داده است:
- "شعر، جاودانگی یافتن استنباط احساس انسان است از یک لحظه از زمان گذرا، در جامهء واژه ها،."
- «شعر زاییده بروز حالت ذهنی است برای انسان در محیطی از طبیعت.»
- "شعر فشرده ترین ساخت کلامی است".
- شعر یک واقعهء ناگهانی است، از سکوت بیرون می آید و به سکوت بر می گردد

براهنی پا را از این هم فراتر نهاده، هر ایجادی را شعر نامیده است:
"گفتن، آنهم به قصد ایجاد چیزی، شعر سرودن است."
یا می نویسد:
"انسان اولیه که نخستین شاعر نیز بود، الهی ترین خصوصیت خود- قدرت نامیدن و شعر گفتن- را آنچنان مقدس پنداشته که آن را به خدا نسبت داده است."
در این موردنظرات فراوانی مطرح گردیده است. اگر بخواهیم آنها را دسته بندی کنیم به دو دسته کلی می رسیم:
یکی آنکه با تعریف شعر مخالفت دارد و آن را به دلیل پهنای وجودی آن غیر ممکن ویا محال می شمارد.
دیگر آنکه شعر را با عناصر و خصایص آن تعریف نموده است.
گروه دوم خود بر سر اینکه کدام خصوصیات، ذاتی و کدام عرضی اند؟ اختلاف نظر پیدا نموده اند. مثلاً برخی، وزن، قافیه، خیال، اندیشه را از عناصر ذاتی شعر به حساب آورده اند و تعریف شعر را بر آن استوار ساخته اند.
برخی دیگر، وزن به معنای عروضی آن را از عوارض شعر محسوب نموده، "منطق شعری" و یا "بیان برتر" را عامل مؤثر در ساخت شعر دانسته اند.
گروهی بر عنصر خیال تکیه کرده و آن را موجب تفکیک شعر از نظم بر شمرده اند.
و دسته ای هم زبان را باعث عمدهء جدایی شعر از نثر تلقی نموده اند.

تفاوت های شعر ونثر:

شعر و نثر هر دو از حروف و کلمه ساخته می شوند. به هر دو، کلام اطلاق می شود. در این جهت از همدیگر فرق نمی کنند. آنچه آنها را از هم جدا می سازند این عوامل است:
o 1- هر کلامی که از وزن عروضی "متساوی" و متکرر" و قافیهء واحد برخوردار باشد، آن کلام شعر است نه نثر.
"خواجه نصیر" در اساس الاقتباس می نویسد:"نظر منطقی خاص است به تخییل و وزن را از آن جهت اعتبار کند که وجهی اقتضای تخییل کند، پس شعر در عرف منطقی کلام مخیل است و در عرف متأخران، کلام موزون مقفی"
البته این معیار، به اشعار کلاسیک اختصاص دارد، وگرنه، شعر نو نه وزن دارد و نه قافیه اما به آن، شعر اطلاق می گردد. پس اینکه وزن و قافیه را به عنوان معیار تعیین کردیم، فقط در جهت اثباتی آن می باشد یعنی هر کلامی که وزن (متساوی و متکرر) و قافیه داشته باشد، شعر است. اینگونه نیست که اگر نداشته باشد نثر است.
o 2- شعر مبتنی بر پایه های مشخص است. این پایه ها شعر را قوام بخشیده اند. خارج شدن از آن ممکن است، ساختمان آن را زیان و خطر برساند اما نثر اینگونه نمی باشد. شعر، مختص به اهل خود است. چنانچه در تعریف براهنی از شعر ذکر شد که ؛
"شعر یک واقعه ناگهانی است، از سکوت بیرون می آید و با سکوت بر می گردد."
یعنی شعر طوری است که وقتی شاعری شعرش را می سراید، کس دیگر نمی تواند آن را ادامه دهد.
o 3-در نثر هدف رساندن پیام است به مخاطب؛ لیکن در شعر هدف تنها انتقال نیست، تأثیر و لذت نیز جزء هدف است.
بر این اساس، نثر از پیچیدگی های کمتری برخوردار است و مخاطب زودتر به پیام آن می رسد ولی در شعر، مخاطب تلاش می کند که در عین بدست آوردن پیام، از آن لذت ببرد. برای این منظور مجبور است آن را در لفافهء زیبایی پیچانده تحویل مخاطب دهد.
o 4- نوعی از نثر هست که در آن از صنایع بدیع و بیان زیادتر از معمول استفاده می شود. این نوع نثر را نثر ادبی می خوانند. به دلیل وجود صنایع، تأثیرات آن، افزون از نثر معمول می باشد. چیزی که این نوع نثر را از شعر باز می شناساند، نوع کششی که قدرت تأثیر گذاری شعر را افزایش می بخشد.
o 5- در نثر نویسنده مجبور نیست از صنایع بدیع و بیان استفاده نماید اما در شعر، شاعر ناچار است کلام خود را با تصویر درهم آمیزد. چرا که هدف شاعر متفاوت از هدف یک نویسنده است. بدین لحاظ "خیال" را از عنصر اساسی در شعر برشمرده اند.
o 6-دست نویسنده در نثر باز است. می تواند از کلمات راحت تر استفاده کند ولی در شعر اینگونه نیست. شاعر نمی تواند از هر نوع کلمه استفاده کند. هر کلمه نمی تواند پیام شاعر را منتقل کند. خیلی از کلمات است که با ساخت زبان شعر نمی خواند . بسیاری از واژه ها نمی توانند حامل تمام معنایی باشند که شاعر آنها را قصد کرده است. از این جهت واژه هایی را بر می گزیند که بتوانند بار مفهومی خاصی را بر دوش بکشند
o 7- نثر تابع قوانین دستوری است. هر کلمه جای مشخص خود را دارد.. اما در شعر، شاعر ملزم نیست که تابع َدستور باشد. شاعر با درهم ریختن شکلدستوری کلام، به آن، صورت شعری بخشیده است.
o 10- نثر اغلب در بعد خاصی و در زمانه ی معینی شکل می گیرد از این جهت همیشه با "تاریخ خود" همراه است. شکل خود را در زمان و جهت خاصی آشکار می سازد؛ ولی شعر با "تاریخ خود" حرف نمی زند. از مقولهء خاصی صحبت نمی کند و در زمانهء معینی به گردش نمی افتد بلکه از تمام مقوله های علمی، تاریخی، اجتماعی و ... گفتگو می کند و در تمام زمانه ها سفر می نماید. برای شعر نمی توان تاریخی را مشخص ساخت و بعد خاصی را تعیین نمود.


نبیل امیری

تاریخ مختصرادبیات افغانستان

اگر به گذشته کوتاه نظری کنیم در می یابیم که آریانای کهن در محور شهر باستانی بلخ مدنیت درخشان پنجهزار ساله افغانستان را داشت. مدنیتی که شامل افغانستان کنونی، هند، فارس (ایران) و آسیای میانه می گردید. قبل از گسترش دین اسلام، مدنیت آریایی به عنوان مهد تمدن و زبان در تاریخ قدیم جهان همیشه بحث های علمی دارد. بلخ مرکز و آغازگر زبان اوستایی و دین زردتشتی بود. زردتشت خود اهل و متولد شهر بلخ بود و به قول بیشتر مستشرقین زادگاه زردتشت را بلخ باختر (بخدی) می دانند.

در تاریخ افغانستان، بلهیکا یا بلخ را همان "بخدی" اوستا می دانند که با استناد به اقوال محققین، این شهر باستانی کانون رهایش و مدنیت شاخهء هندو اروپایی است(الف، ص:70) که در آریانا، هند و فارس بسط و توسعه یافت و در عصر ودائی ها، آریاییان از شما به جنوب سلسله کوه های "هندوکش" پراگنده شدند. "پیشدادیان بلخی" رادر "بخدیم سریرام درفشان" که به معنی (بلخ زیبا و دارای بیرق های بلند) است می نامیدند. "یما" مؤسس و پادشاه این مدنیت بود. طبق مندرجات "ودا" و "اوستا"، یما اولین پادشاه آریایی است. (ب، ص: 22)

در آثار ودائی و کتاب "ماهاباراته" در باره لفظ "ماهیکا" یا " باهیلکا" این نکته را روشن می سازد که بلخ منشأ ظهور آریایی ها بود که پسانها به مرو، سغد، کابل، هرات، سرزمین هند و بخش فارس گسترش یافتند.

در "اوستا" با کلمات ساده، از زنده گانی بدون تکلف و آرایش "یما" پادشاه سخن رانده شده است. . نام پادشاهان آریایی که ینیان گذار برابری، حکمروایی و اداره بودند به پیشدادی ای بلخ معروف نیز اند. در سرود های "ویدی" از "یاما" که در اوستا "یما" است، نام برده اند.

سروده های "ریکویدا" که از کتاب برهمنایان ریشه گرفته است، حدود دو هزار و پنجصد سال قبل در افغانستان سروده شده است و سپس در سرزمین هند رشد نمود. " زبان اویستا در افغانستان پیدا شده....سرود های زردتشت بشکل زبانی و شفاهی حفظ گردید. زبان ادبیات اویستایی افغانستان که دارای شعر منظوم هم بود، یک ادب شفاهی بود و بس.." (پ، ص:36)

در قرن اول میلادی سروده های اویستایی گردآوری شده و تدوین گردید که به اویستای ساسانی معروف است. در آن زمان فارس ها در جنوب ایران قادر به تشکیل دولت نشده بودند. در افغانستان ده قرن قبل از میلاد، تمدن باشکوه با روش های اجتماعی، اقتصادی وجود داشت و هنر در جامعه راه خود را گشوده بود.

پادشاهان قدیم بلخ عبارت بودند از پیشدایان، کیانیان، اسپه ها که پسانها در شاهنامه فردوسی و روایات مؤرخان نیز از آنها یاد شده است.. آریایی ها که به باختریان ثروتمند نیز شهرت داشتند، در اوایل هجوم و حملات قبیله های بدوی آسیای مرکزی قرار گرفتند. زمانیکه ماد ها و سپس هخامنشی ها، دولت های خود را در فارس(ایران) شکل دادند و اداره آنان نظم گرفت، در دوره هفتمین پادشاه این سلسله در سال 539 قبل از میلاد متوجه باختریان در افغانستان گردیدند و برای چپاولگری و تسخیر این سرزمین ثروتمند لشکر کشی ها کردند.این جنگ ها مدت شش سال ادامه یافت و کوروش در جنگ های افغانستان کشته شد. اما مناطق کرمان، پارتیا، باختر، هرات، ستاگیدیا (افغانستان مرکزی)، سیستان و بلوچستان در تصرف هخامنشی ها درآمد. پسر کوروش از جمله شاهان مقتدری بود که به مناطق مفتوحه قناعت نکرده و سلسله فتوحات خود را تا دامنه سند ادامه داد. سپس متوجه غرب فارس شد.دراین زمان اداره کننده گان افغانستان و والی ها در شمال و غرب کشورمان، خواهان استقلال و تأسیس سلطنت های جداگانه شدند و تحرک استقلال طلبی باعث شد تا مردم، "بسوس" والی باختریان را پادشاه افغانستان اعلان کنند.

زبان خروشتی: رسم الخط و زبان "خروشتی" در قرن ششم قبل از میلاد عامل تازه انکشاف تمدن قدیم کشور ماست که از راست به چپ نوشته میشد. این زبان و رسم الخط در دفاتر و دیوان ها، کتیبه های سنگی، فلزات، مسکوکات و ظروف بجا مانده است و منحیث اسناد معتبر وجود دارد. چنین آثار در هده جلال آباد، خوات وردک، منطقه بیماران درونته کشف شده و هم مسکوکاتی در کاوش های باستان شناسی از چمن منطقه جشن و تپه مرنجان کابل پیدا شده است. معبد سرخ کوتل هم بیانگر تمدن قدیم افغانستان است. این آثار بدست آمده حوادث و واقعات دوره های تمدن باختریان، دوره تسلط هخامنشی ها و دوره با عظمت تمدن کوشانی ها را بیان می دارد.

زمانیکه اسکندر مقدونی سلسلهء هخامنشی ها را در فارس(ایران) مضمحل نمود، متوجه آریانا(افغانستان) شده و در سال 330 ق.م. به کشور ما لشکر گشایی را آغاز کرد. با وجود اینکه حکومت مرکزی در افغانستان ازبین رفته بود و مردم در حالت قبیله یی و منطقه زنده گی می کردند، ولی اسکندر به مقاومت شدید مردم در شهر های مشهور افغانستان چون: طوس، هرات، غزنی،بلخ و کابل برخورد.اسکندر طی این مقاومت برای اولین بار زخمی شد و سخت زیر تأثیر نیرو های مقاومت افغانستان قرار گرفت تا اینکه احساس خسته گی و پشیمانی می کرد. مقاومت پیهم مردم افغان، او را مجبور به برگشت ازافغانستان کرد و از راه بلوچستان و فارس به بابل رفت.

مردم افغانستان بعد از مرگ اسکندر مقدونی، در چهار بخش اداره های چهار گانه را تشکیل دادند که عبارت بودند از : ولایت باختر یا سغدیانه، ولایت کابلستان، ولایت هرات و سیستان، و ولایت کندهار و و بلوچستان. ادارهء هر چهار بخش افغانستان بدست والیان یونانی اداره میشد که در سال 250 ق. م. یعنی هشتاد سال استقلال افغانستان را اعلان نمودند.

یکی از محققان افغان در مورد کلمهء (باختر) م نویسد: "..واژه باختری ابداع دانشمندان غربی است. نام اصلی آن بقول زائر چینی هیوان تسانگ « تخاری» بوده است، یعنی زبان که مردم تخارستان بدان سخن میگفتند. اما چون زبان دیگری قبل از باختری کشف و به تخاری معروف شد بناء برای زبان تازه نام باختری را برگزیدند که منسوب بسرزمین باختر است." (ع، صفحه انترنتی خاوران)

زبان مردم افغانستان از تأثیرات نفوذی یونانیان نیز متأثر گردیده و از قرن سوم ق.م.، رسم الخط یونانی با زبان پراکریت و رسم الخط خروشتی یکجا بکار می رفت و مورد استفاده قرار می گرفت.. همچنان خط پارتی که انکشاف یافته خط "آرامی" است در عهد سلسلهء کوشانی ها و نفوذ ساسانی ها در بخش های از افغانستان مروج گردید.

رسم الخط خروشتی – که از راست به چپ نوشته میشد – حدود یک هزار سال در سرزمین آریانای کهن رواج داشت که حدود و ثغور این زبان از بلخ و ماورأی دریای آمو تا سیستان و پنجاب بود.در جنوب افغانستان علاوه از رسم الخط خروشتی، زبان "برهمنی" با رسم الخط آن نیز مروج و مورد استعمال بود.

در افغانستان قبل از اسلام (دورهء باختریان) زبان های زیاد دیگری نیز گپ زده میشد که عبارت بودند از زبان دری،تخاری، سغدی، یونانی، پشتو، اسکایی و پهلوی. این زبان ها غالباً منشعب از زبان های سانسکریت و پراکریت اند.

تفاوت زبان دری و پهلوی: زبان های دری و پهلوی با وجود شباهت های مشترکی دارند، ولی در اساس و بنیاد از هم متفاوت اند. عبدالله بن مقفع گوید: "...پهلوی منسوب است به پهله که نام پنچ شهر است: اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان. و اما دری زبان شهر نشینان بود و درباریان با آن سخن می گفتند و منسوب به دربار پادشاهی است و از میان زبان های اهل خراسان و مشرق، زبان مردم بلخ در آن بیشتر بود. اما پارسی، زبان مؤیدان (روحانیون زردتشتی) گزیده بود که در پارس مردم به آن دین معتقد بودند ) و امثال آنان بود و مردم فارس به آن سخن می گفتند." (ت، ص:39)

عبدالله بن مقفع نیز محدودیت زبان پارسی را به شهر های خاص نموده، در حالیکه زبان دری با وسعت و گسترش آن در خطهء بزرگ خراسان(افغانستان قدیم) زبان رسمی، ادبی و معتبری بود و همه آثار و تاریخ و حکمت به این زبان نوشته شده است و از افتخارات مردم افغانستان بشمار می اید که تأثیراتی بر لهجهء فارسی نیز داشته است.

در اواسط قرن سوم ق.م. دولت موریای هند در گسترش دین بودایی در افغانستان سعی نمود. دولت یونانو باختری افغانستان دراین نفوذ دینی ممانعت ننمودند و می خواستند خود را در ثروت هند شریک سازند. لذا دین بودایی جای دین زردتشتی راگرفت.

کوشانی ها با تشکیل دولت افغانستان، مدنیت جدید را در تاریخ کشور ما رقم زدند. کنیشکا مقتدرترین پادشاه کوشانی در 120 میلادی پایتخت افغانستان را از بلخ و شمال افغانستان به بگرام و کاپیسا انتقال داد. این سلسله تا 220 میلادی دوام نمود که گرایش خاص در سیطره هند داشتند. یکی از قویترین حکومات محلی کوشانی ها، دولت کابلستان بود که از کاپیسا در جنوب هندوکش تا سواحل سند تسلط داشت." (پ، ص:50)

زبان پادشاهان کوشانی ختنی و تخاری بود که این دو زبان از هم تفاوت کلی داشتند. اما زبان خروشتی در افغانستان از تاریخ پنجم ق.م. تا آغز قرن ششم میلادی، به مدت ده قرن رایج بود. ساحهء زبان های افغانستان از آسیای میانه تا جنوب سند و در غرب از کرمان تا سیستان وسعت داشت. آثاری از آن دوره ها نیز در مناطق مذکور وجود دارد.

از سال 220 تا 425 میلادی، افغانستان در تشنجات و حملات سه جانبه قرار داشت. ساسانی ها شمال غرب افغانستان را در دست گرفتند، سلسله "کیداری" ها که مرکز آن کاپیسا بود موجودیت خود را در جنوب حفظ نموده و با ساسانی ها در جنگ بودند. کیداری ها با دولت "گپتا" های هندی دوستی و مراودت داشتند. در سال 425م. یقتلی ها در شمال افغانستان دولت را تأسیس کردند که مرکز این دولت تخارستان بود. این دولت با قدرتی که داشت، توانست بهرام گور را در "مرو" و یزدگرد ساسانی را در "مرغاب" شکست دهد. بعد از شکست ایرانیان، دولت "کیداری" هم در افغانستان سقوط داده شد و تمامیت ارضی افغانستان را افغان ها دوباره احیأ نمودند.

سیر زبان ادبی از اوایل گسترش اسلام تا به امروز

افغانستان قبل از گسترش دین اسلام، زیر نفوذ ادیان دیگری چون زردتشتی، بودایی و مانوی قرار داشت. دربخش شرقی افغانستان، دین بودایی بنابر تعلقات و روابط نزدیک با دولت گپتا های هندی رایج گردیده و تا مناطق مرکزی و جنوب غربی کشورمان نفوذ نموده بود.

با گسترش و نفوذ اسلام در افغانستان در سال 642م.، کشور ما به مدت یک قرن پذیرش فرهنگ و ادبیات جدید عرب و آموزش دین اسلام را در زنده گی اجتماعی خود آوردند. افغانستان دین اسلام و زبان عربی را با حفظ زبان خود پذیرفتند و ملت عرب هم از غنامندی زبان دری برخوردار شده با تمدن و فرهنگ قدیم افغانستان آشنا گردیدند. روابط افغانستان با دین اسلام و فرهنگ عرب و زبان عربی، در حقیقت یک تلفیق و آشنایی دو فرهنگ، در تشکیل آینده تمدن اسلامی نیز تأثیر افگند" (ج، ص:160) در چند دههء قرن اول هجری، سرزمین خراسان (افغانستان قدیم)، تحول عظیم بنیادی و اعتقادی که در ابعاد گوناگون دیگر اجتماعی نیز اثر گذاشت، بوجود آمد.

دین اسلام جاگزین عقاید مختلفه(زردتشتی،مانوی و بودایی) شد و زبان عربی منحیث زبان اعتقادی بزودی گسترش یافت. زبان های محلی افغانستان مانند زبان سریانی و اوستایی را نیز زیر تأثیر قرار داد. پذیرش زبان عربی و جاگزینی ویا نفوذ آن در زبان های دیگر ناشی از دو جریان بود:

یکی اینکه دین اسلام و کتاب آسمانی قرآن کریم به زبان عربی بود و تمام احادیث و روایات صدر اسلام و فقه از عربی به مردم انتقال می یافت. دیگر اینکه زبان عربی با سعی و کوشش علمای عربی زبان در تهیه متون علوم و ترجمه آثار یونان باستان و اندیشهء فلاسفه و حکمأ نقش بارزی را ایفأ نمود.

گسترش زبان عربی و نفوذ آن در ادبیات دری و پشتو و زبان های دگر منطقوی و حتی لهجه ها ، تأثیر گذاشت. در مورد نفوذ زبان عربی عوامل دیگری نیز وجود دارد که در مقاله دیگر رویآن بحث خواهم کرد.

زبان دری قبل از اسلام

در افغانستان، آسیای میانه و ایران قبل از اسلام نیز به زبان دری حرف و گپ می زدند. عبدالله بن مقفع در کتاب "الفهرست" تألیف محمد بن اسحاق ابن الندیم الوراق که در سال 378م. ذکر نموده است که" در دوره هخامنشایان فارس و ساسانیان در شهر های مداین زبان دری مروج بود: " اما الدریه فلغۃ مدن المدائن و بها کان یتکلم من بباب الملک و هی منسوبه الی حاضره الباب..."

اما محققان ایرانی این ادعا را رد می کنند. دکتر ذبیح الله صفا در کتاب "تاریخ ادبیات ایران" می نویسد که اگر دری زبان تکلم شهر های شرق بود، پس چگونه در شهر های مدائن و در درگاه سلاطین ساسانی برای تکلم بکار میرفت. وی دلیل می آورد :" علت تسمیه لهجهء تخاطب مدائن به "دری" انتساب آن به درگاه سلاطین ساسانی است نه از آنروی که آن لهجه، همان لهجهء مشرق است... (چ،ص:739)

ولی این تحلیل خیلی ضعیف بوده وجستجوگران ایرانی به گونهء خواسته اند تا از نفوذ زبان دری در دربار هخامنشیان فارس انکار کنند و دوباره به همین موضوع قانع شده اند که زبان دری، زبان مردم خراسان (افغانستان) است. عبدالله ابن مقفع به صراحت ذکر می کند که: " الغالب علیها من لغۃ اهل خراسان و المشرق لغۃ اهل بلخ.."

یکی از اسناد برجسته دیگر که زبان دری را از زبان پهلوی قدامت و پیشی داده و آنرا زبان مستقل می داند، کتیبهء است که در سرخ کوتل بغلان کشف شد. " اکنون که سنگ نبشتۀ مکشوفه بغلان را به زبان دری تخاری و رسم الخط یونانی می بینیم، اعتراف می کنیم که زبان دری کنونی از پهلوی منشعب نشده، بلکه در مدت یکهزار و هشتصد سال تا دو هزار سال پیش ازین در تخارستان تاریخی زبان تکلم و تحریر و ادب و دربار بوده، که این بیست و پنج سطر نوشتهء آنرادر حدود 160 لفظ بهمان شکل قدیم و عناصر کهن تاریخی در دست داریم، و بنابران کشف این سنگ نبشتۀ گرانبها، تحولی را در اعلام زبان شناسی و تاریخ ادبیات افغانستان بوجود میآورد و عقاید کهنه ویا تقلیدی را متزلزل می گرداند." (ح، ص: / خ، ص :۴۴۸ ، چ، ص:۷۵۲ )

یکی از دانشمندان ادبیات افغان می نویسد:"...زبان دری قبل از برقراری ساسانیان در نواحی باختر(باکتریا) رو به هستی می گذارد؛ چنانکه در اواخر ساسانی و آغاز دوره اسلامی نمونه های از آن در کتب تاریخی و جغرافیه نویسان عرب دیده می شود.." (س، ص1۰)

"زبان دری . . . تاریخ چیز کم دو هزار سال [دارد]، در دوره های قبل از اسلام وجود داشـته و در افغانستان [خراسان کهن] بوجود آمده ... نخسـت زبان مردم خراسان بوده و بعداً انتـشار آن به غرب [ایران امروز] صـورت گرفـته ..." (ظ، ص:۲۲)

"درآن هنگام در کشور پارس زبان پارسی باستان از بین رفته بود. در آریانا (افغانستان آن عهد) در هرگوشه بزبانی دیگر گپ زده میشد, در سراشیبی های شرقی و جنوبی هندوکش زبان پراکریت, در کنار سانسکریت, کلاسیک قد علم کرده بود و مردمان آن نواحی بحیث یک زبان عمومی و ملی بدان سخن میگفتند. در شمال هندوکش وپاردریا در اثر تماس زبان سغدی و پهلوی خراسانی با زبان تخاری (بقولی شکل ابتدایی همین زبان دری) بوجود آمده بود" (ص، شماره٢، سال۶)

واقعیت امر آنست که دری، زبان گسترده و قدیمی بود که پهنه آن لهجه ها و زبان های دیگر رازیر نفوذ خود داشت. زبان پهلوی و لهجهء فارسی نیز متأثر از زبان دری بود. اینکه نویسنده گان ایرانی سعی دارند تا برعکس زبان دری را "لهجۀ دری" و لهجهء فارسی را زبان فارسی می خوانند، در واقع تصور و کوششی است تا هویت زبان دری را در محور زبان پهلوی ترسیم کنند و آنرا " فارسی دری" بنامند. این موضوع را به صراحت به همه دانشمندان و ادیبان افغانستان، ایران و تاجکستان یاددهانی و تذکر میدهم تا درمقالات و نوشته های تحقیقی خویش یکبار دیگر جستجوگر واقعیت های تاریخی زبان دری و دیگر زبان های ماحولش شوند و آنچه را که نوشته اند دوباره تعدیل نموده به واقعیت زبان دری صحه گذارند. برای دانشمندان افغانستان اینکار یک امر فرضی و واجبی شمرده شده و تاریخ ادبیات دری را که در معرض توهمات و تحریف ها قرار گرفته است ، برهانند و از تقلید های تبلیغاتی دیگران و یا از مصلحت های مقطعی ذوقی خود با زبان ها و ملیت های دیگر بپرهیزند تا باشد که واقعیت تاریخی جامعه ما بخوبی تمثیل گردد.

اگرما به جستجو های علمی زبانی و تحقیقات معاصر در زمینه ادبیات دری و فارسی نظر کنیم، اکثر محققان به استناد مقالات و فرآورده های نویسنده گان وکتاب های چاپ ایران ، تحقیقات خود را می نویسند. و آنچه که آنان تحلیل محتوی دارند،به اندیشه دیگران القأ می کنند.اما پژوهشگر راستین باید از کلام دیگران نیز ، صحت و سقم موضوع را بیرون کند.

من به این باورم که اگر پارت ها و زبان پارتی به فارس رفته و حرف (ت) به ((س) شکل گرفته است. پس همان فارسی فارس ها هم لهجه و پس ماندهء زبان پارتی، تخاری، دری است و به زبان فارسی ایرانیان باید بگویم"فارسی دری" یعنی اینکه زبان فارسی مشتق شده و لهجه زبان دری است. و زبان دری زبان مادری و اصلی که مرکز آن افغانستان است و فارسی از "دری" بوجود آمده است.زیرا:

همه به این مؤافق اند که زبان اویستایی، زبان کهن آریانا و آریاییان باختر(افغانستان) است. زبان "پارتی" هم زبان باختری، بلخی و کوشانی است که زبان های سغدی و تخاری(دری) نامیده می شود.

پس همه مؤافق اند که زبان دری به غرب و به فارس رفته وبه زبان پهلوی که تلفیقی از ادامه زبان "آرامی" و عربی بود، نفوذ کرده وشکل زبان پارسی بوجود آمد.

همه به این مطلب مؤافق اند که زبان دری تا قرن سوم و چهارم هجری در افغانستان با عظمت خود در دربار و زبان ادبأ و شعرأ و کلام مردم و محاوره سراسر افغانستان و ماحولش موجود بود و کتاب های زیادی هم تألیف شده است و دیوان های اشعار دوره های طاهری ها، صفاریان و سامانی ها اسناد معتبر این ادعا است.

و همه مؤافق اند که تا این زمان در فارس(ایران) اثری وجود نداشته و زبان فارسی (پهلوی) تحول نیافته بود و شاعر و نویسندهء هم در آندیار وجود نداشته است.

پس زبان "دری" که اصالت خود را تا اخیر قرن چهارم هجری بعنوان یک زبان مستقل، درباری و زبان ادب در سراسر آریانا زمین ثابت نموده است، چگونه یکبار زیر دست یک لهجهء "فارسی" که خود زیر نفوذ "دری" قرار داشت، درآید.

طور مثال زبان عربی ، یک زبان مستقل و باستانی است و در سراسر کشور های عربی با لهجه های متفاوت صحبت میشود . یکی از لهجه های عربی هم در مصر است که با عربی اصلی(سرزمین حجاز و عراق) با اندک تفاوت و لهجه فرق دارد و یا در مراکش زبان "بربری"را با عربی صحبت میکنند. اما هیچکسی، مادر زبان (عربی) را زیر نفوذ لهجه ها قرار نمی دهد و پسوند و یا پیشوندی برای عربی نداده اند و نمی گویند"مصری عربی" یا "بربری عربی". نهایتاً هم اگرکسی در زبان و صحبت خود وضاحت دهد می گوید که من عربی با لهجه مصری صحبت میکنم. پس زبان مادری صدمه نمی پذیرد.

پس ما هم می توانیم زبان "دری" را بعنوان زبان مادری و باستانی افغانستان، آسیای مرکزی و ایران بنامیم و ایرانیان باید بگویند که زبان ما پارسی دری است یعنی فارسی ما مشتق شده از ادبیات دری است. اما من فکر نکنم که یک فرد ایرانی هم حاضر شود تا چنین کلمه مرکب را برای زبان "فارسی" خود بیآورد. زیرا آنان کوشش دارند تا زبان های دیگر را آویزه و جزء زبان فارسی تمثیل کنند و خود، مادر زبان هاباشند. یعنی که همیشه می گویند ما فارسی زبانان...

اما متأ سفانه که دانشمندان افغان این مطلب را نادیده گرفته و فقط با مقالات یک جانبه دانشمندان ایرانی، در موقف دفاعی قرار گرفته اند و چون تحقیقات آنان هم بر مبنای اسناد و کتب تحریر شده آنان است، نمی توانند از این محدوده خود را خارج کنند. از طرف دیگر هم عوامل جنگ، عدم دسترسی به اسناد و کتب قدیم و نهایتاً بی توجهی دولت های افغانستان به فرهنگ و زبان و نداشتن یک بنیاد سرتاسری فرهنگی در افغانستان، باعث شده است تا در محدوده همین چند کتاب و سند ایرانی ، زبان خود را شرح و تحلیل محتوی کنند.

پس ما ضرورت نداریم تا زبان دری خویش را "پارسی دری" بنامیم. و اگر ایرانیان نمی توانند زبان فارسی خود را "فارسی دری" بنامند، ما افغان ها هم نمی توانیم زبان باستانی "دری" خود را "پارسی دری" بگوییم. و نتیجه اینکه با حفظ تحقیقات تاریخی در مورد زبان ها، زبان افغانستان"دری" است و زبان ایرانیان"فارسی".

” زبان دری لغت اهل بلخ و بخارا " گفـته شده است. ابن مقــفع که خود اهـل فارس است، تنها زبان مردم خراسان و بویژه بلخ را دری می داند و مقدسی که خود به شهرهای خراسان و ماوراءالنهر سفر کرده است، زبان بلخ را بهـترین زبان می دانـد. " از لحـاظ خـاستگاه واژاگـانی زبان دری مربـوط به خانـواده زبان اوستائی بلـخی می باشد..." (ض،شماره ۲، سال سوم)

زبان دری بعـد از قرن پنجـم هجری به سوی باخـتر (ایران امروز) گسترش یافـته است. کتیبه آتشکده کرکوی در ولایت نیم روز (استانی در غرب افغانستان و هم مرز با استان زابل ایران) را شاید بـتوان قدیـمی ترین اثر به این زبان شمرد.


نویسنده:نبیل امیری

بیوگرافی نبیل امیری

سلام به همه دوستان. نبیل امیری هستم متولدسال ۱۳۶۷ه ش)درولسوالی شیندندهرات ۱۹ سال سن دارم وخیلی خوشحال هستم ازاینکه این وبلاگ رابروز دادم.وامیدوارم که نظرات تان راباماشریک بسازید.y1p1fuxxsavrvbe9ywp0jpi24e65vcfk84pvimp6qpff6uxrkyppfeeiw2195k0zsyj.jpg

چندنکته ای پندآمیز


Where love is, God is also.
 
.هر کجا محبت باشد، خدا هم هست 
God is in your heart, yet you search for Him in the wilderness.
 
.خدا در قلب توست و تو در بیابان ها به دنبالش می گردی


The nearer the soul is to God, the less its disturbances,
since the point nearest nearest the circle is subject to the least motion.

.هر چه روح به خدا نزدیکتر باشد، آشفتگی اش کمتر است
.زیرا نزدیک ترین نقطه به مرکز دایره، کمترین تکان را دارد

Every happening, great and small,
is a parable whereby God speak s to us,
and the art of life is to get the message.

هر اتفاقی که می افتد، چه کوچک چه بزرگ، وسیله ای است
.برای آن که خدا با ما حرف بزند و هنر زندگی دریافت این پیام هاست


 

Taraneh ha groups 

 

اگر مى خواهید دوستى هاى همیشگى داشته باشید و عشق خدائی در

 وجود تون   همیشه با هاتون همراه باشه

  

در دوستى با دیگران طورى رفتار کنید که دلتان مى خواهد با شما آن گونه رفتار کنند

به حرف هاى دیگران خوب گوش کنید، مردم براى توجه خاص شما ارزش قائل هستند

همیشه به دنبال حرف هاى مثبتى درباره دیگران بگردید، به زودى پى مى برید که احساس بهترى نسبت به همه خواهید داشت

اگر به عنوان شخصى که خطرى ندارد و حامى دیگران است شناخته شوید،

 روابط جدیدى پیدا خواهید کرد

وقتى غلو مى کنید و سعى مى کنید کسى باشید که نیستید مطمئن باشید

 که مردم مى فهمند

مردم را همان طور که هستند، دوست بدارید

وقتى از دوستى ناراحت هستید دل از آنها برنکنید

و به جاى این کار فکرى براى بهبود روابط کنید

سعى نکنید دیگران را تحقیر کنید

گاهى فرصت تنها بودن و تنهایى را به همدیگر بدهید

با قلبتان اگر کسى را دوست داشتید بدانید واقعاً او را دوست دارید

 وگرنه اشتباه مى کنید

دوست دار شما عشق خدائی

*********

مــــــــــــــــــــــــــــــــادر

 

آبروی اهل دل از خاک پای مادر است

هر چه دارد این جماعت از دعای مادر است.


نویسنده:نبیل امیری

 

معلومات درباره کتابخانه های افغانستان

۱ - کتابخانه عامه  شهر هرات

این کتابخانه در سال ۱۳۱۰  ش   به همت اداره مطبوعات شهر هرات پیریزی  شد. زمانی که کتابخانه های عامه درسال ۱۳۴۵  ش  تشکیل گردید، امور اداری ومسلکی کتابخانه هرات به کتابخانه عامه محول گردید.

۲ -  کتابخانه عامه فاریاب

مطبوعات فاریاب درسال ۱۳۳۱  ش  کتابخانه ای را در شهر میمنه برای استفاده اهالی آن شهر تأسیس کرد. آنگاه که کتابخانه های عامه بمثابه یک اداره ای فعال درتشکیل وزارت اطلاعات وکلتور درسال ۱۳۴۵ ش  ایجاد گردید، کتابخانه عامه فاریاب نیز به این اداره پیوند داده شد تا از امور اداری ومسلکی آن فعالانه  وارسی نماید.

۳ - کتابخانه عامه بلخ

بسال ۱۳۴۳  ش   درشهر مزار شریف تأسیس شد وبه سال ۱۳۴۵ ش  به کتابخانه عامه تعلق گرفت.

۴ - کتابخانه عامه جوزجان

تاسیس کتابخانه عامه جوزجان درشهر شبرغان که مرکز ولایت است به سال ۱۳۴۰ ش عملی شد و از سال ۱۳۴۵ ش به بعد امور آن را کتابخانه های عامه اداره مینماید.

کتابخانه های که در زیر نام برده می شوند، عمو ما بعد از ارزیابی وتحقیق ودرک ضرورت اهل معارف وعرفان وعناصر کتابخوان شهر ها وولایات افغانستان ازطرف  ریاست کتابخانه های عامه در فاصله های زمانی ایکه ذکر شان خواهد آمد، تأسیس گردیده اند.

۱ -  کتابخانه عامه -  هلمند  در شهر لشکرگاه به سال ۱۳۴۵ش 

۲ -  کتابخانه عامه  - ننگرهار درشهر جلال آباد به سال ۱۳۴۵ ش

۳ - کتابخانه عامه  - پکتیا درشهر گردیز به سال ۱۳۴۵  ش

۴ -  کتابخانه عامه  - حکومت کلان خوست  به سال ۱۳۴۵ ش

۵ - کتابخانه عامه  - میربچه کوت درسرای خواجه به سال۱۳۴۵  ش

درتأسیس این کتابخانه ها  تلاش های امام الدین  شیوا یک تن از فرهنگ پروران  وروشن نگران سرای خواجه که در ترکیه تعلیمات عالی را فراگرفته بود و از رسالت فرهنگی اش آگاهی سالم داشت اثر تعیین کننده دارد.  وی تمام کتاب هایی را که  درملکیت خود داشت، بخاطر تأسیس کتابخانه مزبور باین کتابخانه  اهدا کرد. و با اعتبار همان کتابها سنگ  بنای کتابخانه مزبور برای اولین بار گذاشته  شد و احساس انسانی و فرهنگی امام الدین شیوا درتایخ این کتابخانه  مسجل ومخلد گردید.

۶ -  کتابخانه عامه فراه – در سال ۱۳۴۶ ش

۷ -  کتابخانه عامهء بغلان -  درسال ۱۳۴۶ ش

۸ - کتابخانه عامه شهر فیض آباد بدخشان – درسال ۱۳۴۶ ش

۹ - کتابخانه عامه غزنی – درسال ۱۳۵۰ ش

۱۰ - کتابخانه عامه پروان درشهر چاریکار درسال ۱۳۵۰  ش

۱۱ -  کتابخانه  عامه  ایبک  - سمنگان، درسال ۱۳۵۰ش

۱۲ -  رر    رر تالقان  ولایت تخار – درسال ۱۳۵۱  ش

۱۳ -  رر    رر چخچران ، غور  - درسال ۱۳۵۲  ش

۱۴-   رر      رر   لغمان  - در  سال ۱۳۵۲  ش

۱۵ - رر     ررر   برکی برک لوگر   = در سال ۱۳۵۲  ش

۱۶ - رر     رر میدان شار وردک – درسال ۱۳۵۲  ش

۱۷ -  رر   رر بامیان  - درسال  ۱۳۵۲  ش

۱۸ - رر    رر  قلعه نود بادغیس- درسال 1352 ش

۱۹ - رر     رر امام عسی عسقلانی کندز- درسال ۱۳۵۲ ش

۲۰ - رر     رر   ارزگان  - در سال  ۱۳۵۳  ش

۲۱ - رر     رر زابل  - در سال ۱۳۵۵5 ش

۲۲ - رر     رر   اسعد آباد ، کنرها  - در سال ۱۳۵۵ ش

۲۳ - رر     رر   محمود راقی – کاپیسا- سال ۱۳۵۵ش

۲۴ - رر    رر   زرنج ، نیمروز  - درسال ۱۳۵۶  ش

۲۵ -  رر    رر   حکومت اندخوی- درسال ۱۳۵۶  ش

۲۶- رر     رر   خلم ولایت سمنگان – درسال ۱۳۵۶  ش

۲۷ - رر     رر سر پل جوزجان  - درسال ۱۳۵۷ ش

کتابخانه  های عامه ایکه  در زیر معرفی میشوند ، ازکتابخانه های فرعی شهر کابل اند که نظربه تراکم نفوس  ورشد معارف منطقه ، تأسیس کتابخانه را ایجاب می نمودند، از آنرو کتابخانه های  عامه شعبات خود را درمناطق ذیل افتتاح کرد.

۱- کتابخانه  حصه اول خیرخانه، درسال ۱۳۵۸ ش

۲- کتابخانه پنجصد فامیلی ، درسال ۱۳۵۸  ش

۳- کتابخانه کاخ پیش آهنگان ، درسال ۱۳۵۹  ش

۴- کتابخانه مکروریان ، درسال ۱۳۵۹   ش

قرار احصائیه  ایکه درسال ۱۳۶۰ ش از کتابهای کتابخانه های عامه درمرکز وولایات گرفته شده تعداد آنها به بیش از سه صد هزار جلد بالغ میشد.


نویسنده:نبیل امیری

معلومات درباره کامپیوتر

UPS (Uninterruptible Power Supplies)

امروزه با وجود مادربرد هایی که خیلی هم گران نیستند می توانید از روشهای ارزان قیمت مختلفی برای حفاظت مادربرد کامپیوتر در برابر مشکلات منبع تغذیه ( برق شهر ) استفاده کنید. ولی هیچ روشی مانند استفاده از UPS یا یک منبع تغذیه بدون وقفه نمی تواند از مادربرد یا سایر تجهیزات گرانقیمت شما در برابر مشکلات برق حفاظت کند. زمانیکه شما یک سرور یا کامپیوتر گرانقیمت دارید اهمیت وجود UPS بیشتر می شود. UPS برای فیلتر نوسانات ناخواسته برق ورودی و کنترل ولتاژ آن دارای مدارات خاصی است. و برای حل مشکل قطع برق یا افت بیش از حد ولتاژ ( افت ولتاژ برای بسیاری تجهیزات مضر است یا سبب از کار افتادن موقت آنها می شود ) از باتری استفاده می کند. که کل این مچموعه را تغذیه پشتیبان می گویند.

اما برای انتخاب یک UPS باید خدمتتان عرض کنم این به خود شما بستگی دارد که چه میزان می خواهید خرج کنید و UPS را برای چه منظوری مورد استفاده قرار می دهید. مصرف انرژی آنچه محافظت می کنید عامل دیگری است که در خرید UPS نقش مهمی ایفا می کند. واحدی که بوسیله آن ظرفیت UPS یا مقدار انرژی که به شما میدهد بیان می شود عبارت است از آمپر-ساعت. مثلاً یک UPS پنجاه آمپر ساعت می تواند دستگاه شما را با جریان 2 آمپر به مدت 25 ساعت یا با جریان 5 آمپر به مدت 10 ساعت تغذیه کند. توجه داشته باشید که میزان جریان را مصرف دستگاه تعیین می کند پس زمان تغذیه برای یک UPS مشخص به میزان مصرف دستگاه شما دارد.  بدیهی است در صورتیکه زمان بحرانی که به یک منبع تغذیه احتیاج دارید کوتاه باشد می توانید از UPS با آمپر-ساعت کمتر و در نتیجه ارزانتر استفاده کنید. البته یک محدودیت هم در این زمینه وجود دارد و آن این است که جریان نامی UPS شما باید از کل برق دستگاههای شما ( به آمپر ) بزرگتر باشد.

نکته دیگری که در پایان توجه شما را به آن جلب می کنم این است که هیچگاه از یک محافظ لوازم برقی ( مانند محافظ یخچال یا کامپیوتر ) در خروجی یک UPS استفاده نکنید یا به عبارت دیگر زمانیکه از UPS استفاده می کنید نباید از این محافظ ها به طور همزمان برای یک دستگاه استفاده کنید چون باعث صدمه دیدن دستگاه شده و حتی از نظر ایمنی شما هم می تواند خطرناک باشد.

 

SATA و IDE چه هستند؟

   تکنولوژی دیسک سخت ( HARD DRIVE ) بر پایه پروسس موازی اطلاعات عمل می کنند و بدین معناست که اطلاعات به صورت بسته هایی به روشهاهی مختلف ( رندوم ) به باس اطلاعاتی فرستاده می شوند. اطلاعات از دیسک سخت در فاصله های زمانی کاملاً تصادفی می آیند و وارد باس اطلاعاتی شده و در نهایت به سمت مقصد نهایی می رود. IDE  مخفف Integrated Drive Electronics می باشد همینطور که می دانید رابط IDE گاهی با عنوان ATA شناخته می شود که مخفف AT Attachment است.

   این تکنولوژی از سال 1990 به عنوان استاندارد کامپیوترهای شخصی (PC ) برای هارد دیسک ها بوده است و این زمانی بود که تکنولوژی مذکور جای درایوهای ESDI و MFM را گرفت یعنی زمانی که هارد دیسک ها به طور متوسط حجمی معادل 200 مگا بایت داشتند. در سال 1990 اولین هارد دیسک یک گیگا بایتی وارد بازار شد و قیمتی برابر 200 دلار در بازار آمریکا داشت. از آن پس تا کنون IDE تکنولوژی مورد استفاده بوده زیرا هارد دیسکها را با قیمت پایین در اختیار مصرف کننده قرار می داد، جای کمتری می گرفت و سرعت مناسبی داشت.

   همتای IDE در آن زمان SCSI ( که مخفف Small Computer System Interface  است) بود. SCSIکمی از IDE سریعتر است اما بسیار گرانتر است. به علاوه احتیاج به خرید یک ادپتر SCSI که ارزان هم نیست احتیاج دارید. به عبارت دیگر IDE بازار هارد دیسکهای کامپیوتر های شخصی را در انحصار خود گرفت. آنطر که به نظر می رسد کارخانه های معتبر حداقل یک تا دو سال دیگر به تولید هارد دیسکهای با تکنولوژی IDE ادامه دهند.

   هارد دیسکهای IDE از کابلهای ریبون پهنی استفاده می کنند که در داخل کامپیوتر بسیار به چشم می آیند و مرتب کردن این کابلها در داخل کامپیوتر  خود هنری است.

   تکنولوژی هارد دیسک های ساتا ( SATA ) بر اساس پردازش اطلاعات متوالی ( سریال ) است. یعنی انتقال اطلاعات از هارد دیسک به باس دیتا و در جهت عکس به طور منظم و در دورهای زمانی مشخص انجام می گیرد.

   هارد دیسکهای ساتا از کابلهای ریبون با پهنای کمتر استفاده می کنند که برای کسانی که آنرا اسمبل می کنند باعث بسی خوشبختی است. این کابلهای نازک دارای کانکتورهای بست داری هستند که کار کردن با آنها را ساده تر می کند.

   هارد دیسکهای ساتا اطلاعات را با سرعت متوسط 150Mb بر ثانیه انتقال می دهند. اما مقاله های زیادی روی اینترنت در مورد هارد دیسکهای با سرعت 3Gb در ثانیه خواهید یافت.

   اما بیایید این دو را در عمل با یکدیگر مقایسه کنیم و ببینیم چرا صنعت در آینده تکنولوژی SATA را بر خواهد گزید.

   تا کنون در مقایسه دو هارد دیسک به قیمت هم توجه داشتیم اما حالا بدون در نظر گرفتن قیمت و  تکنولوژی مرسوم کارایی را بررسی می کنیم.آزمایش از این قرار بود. یک کامپیوتر قدیمی را به یک هارد  SATA  مجهز کردیم. و بعد از آن دو کامپیوتر امروزی ( پنتیوم 4 ) با سرعت متعارف را با هارد دیسک هایIDE برای مقایسه انتخاب کردیم. آزمایش ها و نتایج به قرار زیر بودند.

آزمایش 1

آین آزمایش یک انتقال فایل معمولی بود. برای اینکه در هر سه کامپیوتر انتقال اطلاعات کاملاً  مشابه باشد در ویندوز XP شاخه :

c:\windows\system32

انتخاب شد در یک سیستم که در آن ویندوز XP اجرا می شود این شاخه در حدود 330 مگابایت حجم دارد. و حدود 2000 فایل در آن وجود دارد. یک فولدر جدیر در درایو C (پارتیشن C ) از هارد دیسک ایجاد شد سپس در DOS فرمان

copy>c:>windows> system32>*.*

اجرا شد که همانطور که می دانید این دستور همه فایلهای داخل شاخه system32 را در فولدر جدید کپی می کند و نتایج جالب بدست آمده آز این قرار بود:

 کامپیوتر و نوع هارد دیسک

زمان انتقال اطلاعات

 سیستم جدید اول همراه با IDE127 ثانیه
 سیستم جدید دوم همراه با IDE151 ثانیه
 سیستم قدیمی همراه با SATA44 ثانیه

آزمایش 2

دومین آزمایش زمان بوت شدن است که زمانهایی که مربوط به سخت افزار است حذف شده است. یعنی از لحظه ای که تصویر آغازین ویندوز به نمایش در می آید تا لحظه ای که دسک تاپ کامپیوتر به  حالت عادی در می آید زمان اندازه گرفته شد نتایج به قرار زیر است

 کامپیوتر و نوع هارد دیسک

زمان بوت

 سیستم جدید اول همراه با IDE28 ثانیه
 سیستم جدید دوم همراه با IDE28 ثانیه
 سیستم قدیمی همراه با SATA17 ثانیه

توجه: در این تستها به کارخانه سازنده دیسکها اشاره نشده است مطمئناً با در نظر گرفتن این فاکتور تغییر خواهد کرد ولی هر دو مدل IDE و SATA از هارد دیسک ساخت یک کارخانه استفاده شده است.


نبیل امیری

ولایت بدخشان

ولایت (استان) بَدَخشان یکی از ولایت‌ها(استان‌ها)ی کشور افغانستان است. بدخشان در شعرهای شاعران به کیفیت لعل خویش معروف بوده‌است. بدخشان در شمال شرقی افغانستان واقع است. این استان در سال ۱۸۹۶ میان دو امپراتوری بزرگ (روسیه تزاری و بریتانیا) به دو بخش تقسیم گردید. یک بخش این استان تحت نام بدخشان روسیه و بعدا منطقه خودگردان کوهستانی بدخشان شوروی با مرکزیت شهر خاروغ به روسیه تعلق گرفت، و بخش دوم با مرکزیت شهر فیض‌آباد به امارت افغانستان پیوست. روسیه و انگلیس آمودریا (جیحون) را به عنوان مرز طبیعی پذیرفته و توسط ستونهای مرزی نشانه‌گذاری شد. در سال ۱۹۱۷ بعد از پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه بدخشان روسیه به شوروی در تشکیل جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان تعلق گرفت.

§==فرهنگ و نژاد== مساحت بدخشان افغانستان ۴۷۴۰۳ کیلومتر مربع بوده و جمیعت آن بالغ بر یک میلیون و هفتصدو پنجاهزار نفر است، اکثریت باشندگان این استان را تاجیکان تشکیل داده و به زبان فارسی حرف می‌زنند.در بدخشان زبانهای دیگری به نام زبانهای پامیری (از خانواده زبانهای ایرانی شرقی) هنوز زنده هستند، و مردم به آنها تکلم می‌نمایند.مردم بدخشان دارای اصلیت آریائی بوده و از اصیلترین قبایل ساکن در افغانستان میباشند. اکثر مردم این استان باسواد بوده و به ارزشهای دینی خود سختگیر اند. شخصیتهای فرهنگی: این ولایت دارای شخصیتهای فرهنگی مهم در ادبیات عربی و فارسی بوده که مهم‌ترین آنهاکه در گذشته و حال دارای تألیفات و آثار علمی هستند قرار ذیل می باشند: ناصر خسرو،ابوالحسن البدخشی مولف یک کتاب مشهور در اصول فقه، مولانا عبدالله بدخشی«گرد آورندهء مکتوبات امام ربانی» استاد برهان الدین ربانی از شخصیت های مهم سیاسی شرق در نیم قرن آخر، شاه محمد ولی خان دروازی، غیاثی صاحب، مولانا غیاث الدین ذره، مولانا عبدالودود جلیلی، صایب راغی، استاد محمد موسی توانا، آرین پور شهید، عبدالحی شیدا، صوفی قربان محمد، استاد بیان، استاد نعمت الله شهرانی، استاد عنایت الله شهرانی، پوهان نظیف شهرانی، مغموم دروازی، نایل لاجوردین شهری، مولانا خسته، مولانا عبدالرحمن، مولانا زیرک درایمی، مولانا نایل «مخدوم نایل»، داکتر قاری محمد ایاز، استاد محمد میرویس غیاثی، قاضی عبدالحق عتید، استادسمیع رفیع، حاجی عبدالشکور واقف حکیمی، استاد فضل الرحمن فاضل، استاد خلیل الله هدف، استاد مطیع الله تائب،استاد عبدالباری ابراهیمی، استاد داد محمد خاشی،پوهنمل دوکتورعبدالقدیربران، استاد مسعود بدخش، یزدان یار، سودا، استاد واصل لطیفی،استاد علام الدین اثیر.

[ویرایش] جغرافیای طبیعی

بدخشان دارای کوههای بلند و رودخانه‌های خروشان است، فراورده‌های عمده این استان گندم، جو، جودر (گندم سیاه)، جواری (ذرت)، و ارزن است، از جمله میوه‌های این استان توت و چارمغز (گردو)، زردآلو، آلوبالو و سیب آن مشهور است.سیب بهارک و چارمغز سرغیلان درین ولایت از شهرت خوبی برخوردار است. بدخشان به داشتن معادن لعل، لاجورد، زمرد، فیروزه و طلای خویش دارای شهرت است. عمده ترین مخزنهای طبیعی آن، در یمگان لاجورد به حجم سه صدکیلومتر طول و ۴۷ کیلومتر عرض، و معدن لعل در سرغیلان که ازان به علت عدم مشخص بودن محل آن استفاده صورت نمیگیرد، میباشد. در نتیجه برسیهای که اخیراً در مورد نفت در افغانستان صورت گرفته‌است، این استان را دارای زخایر بزرگی نفتی تثبیت نموده‌اند. این استان با جمهورهای تاجیکستان، پاکستان و استان سینکیانگ جمهوری مردم چین دارای مرز مشترک است.

کوه‌های مهم این استان خواجه‌محمد، هزارچشمه و سفیدخرس نام دارند. رودخانه‌های مهم آن عبارت‌اند از رود کوکچه، واخان، انجمن، وردج، تگاب، تنگی شیوا، پامیر، جرم، چاهیل در سرغیلان، آغرده در غارسپان، غوری‌سنگ، درواز، راغ.ولایت بدخشان ۵۳ فیصد منابع آبی افغانستان را داراست.

بلند ترین قلهِ کوه‌های هندوکش در خاک افغانستان بنام «نوشاخ» درین ولایت قرار دارد.پامیر که به نام بام دنیا معروف است، درین استان موقیعیت دارد.

دریاچه (در فارسی افغانستان جهیل)‌های آن شیوا، سرغیلان زرقل و چقمقین نام دارند.

[ویرایش] اماکن تاریخی

از اماکن تاریخی آن می‌توان از ویرانه‌های بهارک (که در حاشیه شهر تاریخی بهارستان و لان شی آباد شده‌است)، اشکاشم و توپخانه زیباک و مقبره ناصر خسرو نام برد.


نویسنده:نبیل امیری

شعرهای زنان افغانستان

یگامی در معرفی شعر زنان در افغانستان

روی جلد کتاب شعر زنان افغانستان، که به تازگی

 به همت مسعود میرشاهی در ایران نشر یافته است

این کتاب مجموعه مقاله هایی است که نخست در مجلۀ آریانا ی کابل به چاپ رسیده و بعداً با افزودن مقاله هایی دیگر به صورت کتاب درآمده است.

در پیشگفتار کتاب تحت عنوان "خوبان پارسی گو" به موقعیت زن شرقی، به ویژه زن افغانی طی قرون اشاره رفته است: در سرزمین افغانستان "نصف جمعیت زنان هستند که هیچ گاه نتوانسته اند آزادی سخن داشته باشند و تمام قریحه های زیبایشان نشکفته، پرپر شده است. گوهر شعر و دیگر استعدادهای هنری زنان در جامعه های فارسی زبان، از رابعۀ بلخی و مهستی گرفته تا قرة العین و فروغ فرخ زاد، همه همه در تنگنای تعصبات کم بینی و کوته فکری جامعه پژمرده و پایمال شده است."

گردآورنده در مقدمۀ کتاب نوشته است: "در همه دوره های تاریخ ادبیات فارسی می توان به نام زنان شاعر برخورد، ولی عدۀ آنها نسبت به تعداد شعرا کمتر است و اشعارشان اکثراً از بین رفته است. همچنین شرح حال این شاعران کمتر در دست بوده؛ بعضاً حتی عصر و مولد آنها هم معلوم نیست... این امر زاده و نتیجۀ موقعیت زبون و پست زن ها در جامعۀ مشرق زمین می باشد." و اندکی دورتر می افزاید: "زنان مسلمان پرده نشین بودند و حتی نام و آثار ایشان اجازۀ خروج از پس پرده را نداشت. اگر به تخلص های شاعران نظری بیاندازیم، می بینیم که اکثر آنها به پرده نشینی و مستوری خود اشاره نموده اند: حجابی، مخفی، مستوره، محجوب، نهانی و..."

بدین سان آشکار است که گرد آوردن مجموعه ای از شعر قدیم و جدید بیش از هشتاد زن شاعر افغانی کار آسانی نبوده است.

تنوع در سبک و شیوه بیان

گردآوری این مجموعه نخست به مناسبت برنامه ویژۀ "چهرۀ پنهان زن افغان" که با همکاری انجمن رودکی و یونسکو، در ساختمان یونسکو در پاریس برگزار شده، منتشر شده است. استقبال فراوان گردآورنده را بر آن داشته که آن را در ایران نیز منتشر کند.

عر در دوران پرده نشینی

 

کتاب از دو بخش تشکیل شده است. بخش نخست، گزیده ای از شعرهای زنان پارسی گوی افغانستان و بخش دوم نمونه ای از لندی (تک بیت) های آنان است.

شاعران به ترتیب الفبا در کتاب جای گرفته اند، از این رو تفکیک قدیم و جدید کار مشکلی است. بهتر بود که قدیمی ها از معاصران تفکیک می شدند تا خوانندۀ علاقمند آسان تر به آثار شاعرۀ مورد نظر دسترسی پیدا می کرد.

نخستین شاعرۀ پارسی گوی که در این کتاب از او یاد می شود رابعه دختر کعب غزداری از شاعران معاصر رودکی، در سدۀ چهارم است. شاعره ای که به جرم عاشق شدن به دست برادرش به قتل می رسد. اندوه عشق او هنوز رنگ کهنگی نگرفته است، به ویژه در این قطعه معروف:

عشق او باز اندر آوردم به بند
کوشش بسیار نامد سودمند
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن سخت تر گردد کمند
عشق دریایی کرانه ناپدید
کی توان کردن شنا ای مستمند؟
عاشقی خواهی که تا پایان بری؟
پس بباید ساخت با هر ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و پندارید قند!

نگاهی گذرا به شعر افغانستان

شعر افغانستان همواره ادامه دهندۀ سبک قدیم بوده و تنها در سالهای اخیر است که برخی شاعران این سرزمین به آنچه شعر نو گفته می شود رو آورده اند. نخستین پیشگامان این راه شاعرانی چون آیینه، الهام، بارق شفیعی، توفیق، محمود فارانی و لایق بوده اند که گاهی بعضی از آثارشان را می توان از نظر بیان شعری و ساخت آن نو به شمار آورد. تازه شعر نو در آثار شاعران معاصر افغانستان بیشتر به سبک چهارپاره جلوه کرده که وزن و قافیه آنها کامل است.

نگاهی به شعر معاصر افغانستان از چند دهه پیش تا کنون تأثیر برخی شاعران ایرانی مانند فریدون توللی، فریدون مشیری، نادر نادرپور و نصرت رحمانی را بر پیش کسوتان آشکارمی کند. می توان گفت که تا دوران معاصر، به دلیل نا آشنایی با شعر نو و آنچه بیان شعری نو خوانده می شود، و دوری از تجربۀ شاعران نوپرداز ایران و کشورهای دیگر، میراث نظم کهن در افغانستان بیش از حد دوام آورده است.

تنها در چند دهه اخیر و به ویژه پس از مهاجرت برخی از سرایندگان افغانستان به خارج است که شعر این سرزمین فرصت یافته است با روندهای هنری مدرن مانند شعرنو رابطه برقرار کند. در مجموعۀ حاضر نیز با کسانی آشنا می شویم که تلاش کرده اند حرف و سخنی اگر دارند، در قالبی نو بیان کنند.

نظر یک شاعرۀ افغانی

زهرا حسین زاده که خود شاعر است و ساکن مشهد، دربارۀ وضعیت شعر زنان در افغانستان می گوید: "اصولاً تعداد زنان شاعر در افغانستان کم است و آنها که هستند همان ها هستند که از گذشته شعر می سرودند و بدون تغییری همچنان هم به همان سبک و سیاق شعر می گویند. اخیراً در جشنوارۀ پروین اعتصامی چندتن از این شاعران به ایران دعوت شده بودند و من شعرهایشان را شنیدم اما چندان امیدوارکننده نبود. بیشتر متمایل به شعر کهن هستند و تجربه های اندکی در شعر نو آزاد دارند."

دامه تصاویر و مضامین کهن در شعر امروز افغانستان چشمگیر است

اما در کتاب "شعر زنان افغانستان" نمونه های درخشانی ثبت شده است:

از هما محتسب زاده آذر (متولد ۱۳۳۰):

من از فضای خالی از آیینه و بهار
از اندرون کلبه ی تاریک
از شهر بی درخت
بی شادی و سرور
فریاد می کشم.

از مریم محمود:

برای چشم تو باید
هزار یلدا را
به همدگر پیوست
و آن زمان به نگاهت عمیق اندیشید.

یا از کریمه ویدا شاعره ساکن آمریکا که هم به سبک قدیم شعر می سراید و هم به سبک جدید:

نه آن سنگی
که به سویم پرتاب شد
نه آن شلاقی
که بر پشتم فرود آمد
مرا دردی افزود
ولی؛
این نگاه تماشاگران حادثه بود
که پیش از اصابت برتن
زخمم می زدند.
نه:
ناپاک کجا بودم من
آنان؛
ناپاکم می دیدند.

غزل و شعر نو

در کتاب شعر زنان افغانستان هم غزل هست و هم شعر آزاد. هستند کسانی که هم غزل می سرایند و هم شعر نو می گویند. بعضی از شعرها بیشتر نظم به حساب می آیند و از تصویرسازی و صور خیال بهره ای ندارند. برخی از اشعار آزاد نیز از حدود نثر فراتر نمی روند اما مضمونی دلنشین دارند، مثل این قطعه از پروین پژواک:

هرصبح که از خواب برمی خیزم
بر شیشه ی یخ گرفته
با سر انگشتان گرمم
نام تو را می نویسم
و از لابلای آن به بیرون می نگرم
که کی بهار می آید؟

بازتاب رویدادهای اجتماعی

با نگاهی به زندگی نامه شاعران معاصر روشن می شود که از بدو نابسامانی ها در کشور افغانستان، تعدادی از آنها به ایران آمده اند و یا در سراسر دنیا پراکنده شده اند. این جابجایی و سرگردانی و خبرهای پیوسته ناگواری که از موطن شاعران به گوش به آنها می رسیده، نه تنها بر زندگانی شان تأثیر گذاشته، بلکه شعرشان را نیز اندوهگین و سوگوار ساخته است. در غزلی از ضیا گل سلطانی می خوانیم:

دیگر مگو روایت چشمان خسته را
تصویری از تبسم لب های بسته را
در انزوای غربتم آهسته تر بیا
تا بشنوی ترنم قلب شکسته را
احساس می کنی که کسی بوسه می زند
این بازوان زخمی در خون نشسته را

اما بیشتر از همه کسانی هستند که رنج و تعب را با ماندن در وطن به جان خریده اند. شعرهای آنها که در متن حوادث بوده اند، سرشار از غم، نگرانی، یأس و دلمردگی است. در شعر نفیسه ازهر می خوانیم:

وایت با حس و ذهن زنانه

 

به چه خشنود شویم؟
همه جا ویران است
و در آغاز بهاران
گلکی نیست به شاخ
آب در باغ ز رفتار خود استاده که جنگ
خون در آن افکنده است...
خواهرم شاد
که فردا عید است
خبرش نیست
که مردم همه ماتم زده اند
و من و مادر من
سوگواریم که مردم همه ماتم زده اند.

البته شاعرانی هستند مانند لیلا یلدا (متولد ۱۳۴۳) که به رغم تمام سختی ها، در شعرشان از یأس و تسلیم خبری نیست. او در غزل عشق چنین می سراید:

با سیه چشمان خود خواهم که مدهوشت کنم
با سپید اندام خود یک شب کفن پوشت کنم
مست می لرزد تنم در خواهش این اشتیاق
جامها می از لبانم جان من نوشت کنم
من سراسر شور و شوقم اندراین ویرانگی
با گل گلبوسه ها چون باغ گلپوشت کنم...

فائقه جواد مهاجر (متولد سال ۱۳۵۴) نیز در شعر خود کوشیده است دلها را در کوران ناملایمات امیدوار نگه دارد:

از راه دشت های پر از گل بیا بهار!
با خاطرات کهنه به کابل بیا بهار
شهزادگان شهر مرا یاد دار و باز
با دختران خم زده کاکل بیا بهار
بر روی قبرهای چه بسیارمان بریز
با عطر زندگی به تجمل بیا بهار
یا نوبهار!
گرچه بهارم به باد رفت
اما پس از تمام تطاول...
بیا ... بهار

انتشار کتاب "شعر زنان افغانستان" اقدام مثبتی است هم برای دوستداران شعر فارسی و هم پژوهشگران ادبی. کتاب به همت مسعود میرشاهی توسط دو انتشاراتی افکار و شهاب در ۲۹۰ صفحه و در قطعی متفاوت در تهران به چاپ رسیده است. طرح های گویای مریم عنایتی به زیبایی کتاب افزوده است.